سوسک موجود چندش آور و کثیفی که حتی دیدنش حال بعضی ها را بد می کند. اما همین سوسک یادگیرنده ترین موجود دنیا است! چرا که از زمان دایناسورها تا به امروز در تمام شرایط سخت دوام آورده و خود را با شرایط محیط بیرون انطباق داده است. علاوه بر این، همین موجود چندش آور ، ۲ تئوری به نام خود دارد!! تئوری سوسک در توسعه شخصی و تئوری سوسک در کسب و کار و سازمان !!
ساندار پیچای ، یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات است از دهم آگوست ۲۰۱۵ به عنوان مدیر عامل اجرایی شرکت گوگل و به جای لری پیج انتخاب شد این داستان را ساندار در سخرانی خود در گوگل I/O بیان کرده است و تئوری سوسک در توسعه شخصی از آن نشات می گیرد.
تئوری سوسک
در یک رستوران، یک سوسک ناگهان از جایی پر می زند و بر روی یک خانمی می نشیند. آن خانم از روی ترس شروع به فریاد می کند، وحشت زده بلند می شود و سعی می کند با پریدن و تکان دادن دست هایش سوسک را از خود دور کند. واکنش او مسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت زده می شوند. بالاخره آن خانم موفق می شود سوسک را از خود دور کند. سوسک پر می زند و روی خانم دیگری نزدیکی او می نشیند، این بار نوبت او و افراد نزدیکش می شود که همین حرکت ها را تکرار کنند!
پیشخدمت به سمت آنها میدود تا کمک کند. در اثر واکنش های خانم دوم، این بار سوسک پر می زند و روی پیشخدمت می نشیند. پیشخدمت محکم می ایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه می کند، زمانی که مطمئن می شود، سوسک را با انگشتانش می گیرد و به خارج رستوران پرت می کند.
در حالیکه قهوهام را مزه مزه می کردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا سوسک باعث این رفتار هیستریک شده بود؟ اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟ چرا او تقریباً به شکل ایده آلی این مسئله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی ایجاد کند؟
این سوسک نبود که باعث این نا آرامی و ناراحتی خانم ها شده بود، بلکه عدم توانایی خودشان در برخورد با سوسک موجب ناراحتیشان شده بود، همچنین ناتوانی آن افراد در مقابله با مزاحمت ایجاد شده توسط سوسک است که خانم ها را آزار می دهد. فهمیدم که این فریاد پدرم یا رئیسم یا همسرم نیست که مرا آزار می دهد، این ترافیک نیست که مرا ناراحت می کند، این ناتوانی من در مدیریت واکنشم به اتفاقات اطرافم است.
باید بدانیم که در زندگی نباید واکنش انفعالی نشان داد، بلکه باید پاسخ هوشمندانه داد. آن خانم به اتفاق رخداده واکنش انفعالی نشان داد، در حالیکه پیشخدمت پاسخ هوشمندانه و آگاهانه داد. ”واکنش” هاهمیشه غریزی هستند در حالیکه”پاسخ” ها همراه با تفکرند!
فیلسوف مشهور رواقی اپیکتتوس می نویسد:
برخی چیزها تحت کنترل ما هستند و برخی دیگر نه. چیزهایی که تحت کنترل ما هستند عبارتند از: نظر، تعقیب، میل، بیزاری، و در یک کلام، هر آنچه که اعمال خود ماست. چیزهایی که تحت کنترل ما نیستند عبارتند از بدن، دارایی، شهرت، فرمان و در یک کلام، هر آنچه که اعمال خود ما نیست.
یک اصل اصلی رواقی گری این است که ما می توانیم بر دنیای اطراف خود تأثیر بگذاریم و همیشه نمی توانیم آنچه را که احساس می کنیم یا فکر می کنیم کنترل کنیم، اما همیشه می توانیم نحوه عمل خود را کنترل کنیم.
نحوه واکنشهای ما به مشکلات و نه خود مشکلات است که میتواند در زندگی بحران ایجاد کند. این مفهوم مهمی در فهم زندگی است.آدمی که خوشحال است به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است.او به این خاطر خوشحال است که دیدگاهش نسبت به مسائل درست است، البته بعضی وقتها، آرامش و خوشحالی موقت و توهمی هستند. آرامش واقعی تنها و تنها با تغییر طرز فکر به دست میآیند.
اما این داستان ، یک بازگویی ساده از حقیقتی عمیق است که آرتور شوپنهاور ، فیلسوف بزرگ آلمانی در باب حکمت زندگی بیان می کند.
شوپنهاور بیان می کند که سعادت انسان بر سه پایه استوار است:
- آنچه هستیم،
- آنچه داریم،
- آنچه می نمائیم (آنچه دیگران درباره ما تصور می کنند).
در این میان عامل اول، یعنی آنچه هستیم، بسیار بسیار مهم تر از دو عامل دیگر است. جهان هر کس به شیوه تفکر او بستگی دارد، نه به اتفاقات پیرامون او. به گفته شوپنهاور هر واقعیتی که شناخته و ادراک می شود از تعامل دو نیمه ذهنی و عینی تشکیل می شود. در نتیجه اگر نیمه ذهنی ( آنچه هستیم ) تهی باشد، نیمه عینی ( جهان بیرونی ) هر چقدر هم که عالی باشد باز هم بد و زشت است. برای همین است که غالباً اشخاصی که به ظاهر همه چیز دارند، ملول، بی حوصله ، بی هدف و ناراضی هستند.
1 در مورد “تئوری سوسک در توسعه شخصی”
آره من این رو دیده بودم که خیلی از افراد با اینکه نعمت های زیادی در زندگی دارند باز هم ناراضی هستند و حتی به کسانی که چه بسا به لحاظ ظاهر و مادیات در سطح پایین تری هستند حسادت می کنند. دلیلش برام جالب بود.